اصطلاح رفتار درمانی شناختی ، نخستین بار در ادبیات علمی میانه ی دهه 1970 به كار رفت و مبانی تجربی رویكردهای شناختی-رفتاری به مسایل روانی به ابتدای قرن حاضر بر می گردد

 برای دسترسی به فایل ورد WORD این مقاله ، بعد از پرداخت حق اشتراک فایل شماره 129 را دانلود کنید.

اصطلاح رفتار درمانی شناختی ، نخستین بار در ادبیات علمی میانه ی دهه 1970 به كار رفت و مبانی تجربی رویكردهای شناختی-رفتاری به مسایل روانی به ابتدای قرن حاضر بر می گردد. در زمان نسبتاً كوتاهی پس از آن، رفتار درمانی شناختی به یك روان درمانی پیشرو در اكثر كشورهای غربی تبدیل شد. درمان های شناختی– رفتاری شامل راهبردهایی هستند كه به منظور تغییر تفكر، نگرش، ادراك و رفتار افراد مسئله دار طراحی شده اند. درمان شناختی- رفتاری، اساساً رویكردی است كه استفاده از آن برای درمان گروه وسیعی از اختلال های روانی مورد توجه و حمایت نظری و تجربی فراوانی قرار گرفته است. در این رویكرد که روش های شناختی و رفتاری در كنار هم به كار می روند، بر شناسایی باورهای نادرست، منفی و غیرمنطقی تأثیرگذار بر عواطف و رفتارهای بیماران و اصلاح این باورهای زیربنایی با استفاده از فنون شناختی و رفتاری تأكید می شود. درمان شناختی– رفتاری را می توان هم در موقعیت های درمان فردی و هم در موقعیت های درمان گروهی بكار گرفت و به نتایج خوبی دست یافت(به نقل از خدایاری فرد، 1389).

اساساً درمان شناختی- رفتاری از تلفیق دو رویكرد رفتار درمانی و رویكرد شناختی پدید آمده است. امروزه این رویكرد نظریه و نگرش های نسبتاً متفاوتی را در خود جای داده است كه تنها وجه مشترك آنها، توجه به نقش واسطه ی فرایندهای شناختی در پردازش اطلاعات و بروز واكنش فرد به محرك هاست. این رویكرد از اصطلاحات و مفاهیمی استفاده می كند كه به نحوی در چارچوب رفتاری معنا پیدا می كنند و قابل ارزیابی و سنجش تلقی می شوند(اصلانی و همکاران، 1386).

همچنین، درمان شناختی- رفتاری به عنوان یكی از انواع روان درمانگری از نظر تجربی بسیار معتبر است، به طوری كه نتایج350 مطالعه ی انجام شده در این زمینه، نشان دهنده ی كارایی این شیوه ی درمانی در درمان اختلال های روان پزشكی مانند اختلال های اضطرابی، افسردگی و غیره است(بک و ویشار ، 2000). این رویكرد درمانی با وجود اینكه نسبتاً جدید است و قدمت زیادی ندارد، هم به عنوان یك نظریه و هم به عنوان یك روش درمانگری زمینه را برای انجام مطالعات و تحقیقات بی سابقه فراهم كرده است. همچنین، شیوه ی درمانی شناحتی- رفتاری و بسیاری از تبیین های نظری آن مورد حمایت های فراوانی قرار گرفته است(بایلینگ و كویكن ، 2003).

 

به لحاظ تاریخی، مبانی تجربی رویكردهای شناختی– رفتاری به مسایل روانی به ابتدای قرن حاضر بر می گردد. در شروع این قرن پاولف به بررسی و پژوهش درباره پدیده ای كه آن را شرطی سازی كلاسیك نامید، پرداخت. شرطی سازی كنشگر از مشاهدات ثرندایك، تولمن و گاتری شناخته شد؛ و اسكینر تقویت كننده ها را تعریف كرد. این اصول رفتاری تدریجاً در زمینه های بالینی كاربرد پیدا كرد كه برای مثال می توان به كارهای واتسون و در زمینه ی اضطراب و ماورر درباره ی شب ادراری اشاره كرد. سهم اصلی در رشد اولیه رفتار درمانی را ولپی، كه تحقیقات آزمایشگاهی او بر القای آزمایشی رفتار روان نژند در حیوانات پایه ای برای ابداع فنون كاهش ترس شد و آیزنك كه ساختار نظری محكم و بنیادی منطقی برای این درمان جدید فراهم آورد بر عهده داشتند.

نارضایتی ها و فقدان پیشرفت چشمگیر در نظریه پردازی درباره ی رفتاردرمانی در دهه های 1970 تا 1990 و نیز بی اثر بودن روش های موفق در كاهش اضطراب و چیره شدن بر رفتار اجتنابی ناسازگار در درمان افسردگی، راه را برای كشانیدن كاوش به مراحلی فراتر از فنون رفتاری موجود باز كرد. در نتیجه، كوشش هایی برای افزودن عناصر شناختی به فنون موجود و نیز گشودن راهی برای ارایه و كاربرد منظم رویكردهای شناختی، به عمل آمد. از سال 1945 به بعد، بك و اِلیس را می توان از پیشگامان شناخت درمانی دانست كه آثارشان این رویكرد را پایه ریزی كرد. اِلیس درمان عاطفی– عقلانی را توصیف كرد. او باورداشت كه اختلال های هیجانی و روان شناختی به میزان فراوانی پیامد تفكر غیرمنطقی و غیرعقلانی فرد است و اگر بیاموزد كه تفكر عقلانی خود را افزایش و تفكر غیرعقلانی را كاهش دهد، می تواند، از دست بیشتر اختلال های روانی رهایی یابد. رویكرد شناخت- درمانی بک نیز که ابتدا به طور عمده در افسردگی به كار گرفته شد، تفكر منفی را تنها یك نشانه در افسردگی نمی دانست. بلكه، باور داشت این نوع تفكر نقشی تعیین كننده در تداوم افسردگی ایفا می كند و تشخیص و تغییر افکار منفی می تواند به درمان افسردگی كمك كند. البته هرچند مدل شناختی بک، با کار روی افراد افسرده شروع شد. اما به سایر اختلالات نظیر اضطراب، اختلالات شخصیتی و اعتیاد گسترش داده شد

به طور خلاصه، مشاهدات بك و اِلیس تشابهات زیادی داشت. اما آثار اِلیس نتوانست به اندازه ی شیوه ی بك توجه پژوهش بالینی را به خود جلب كند. یکی از خصوصیات بارز مدل شناخت درمانی بک، ایجاد پیوند محکم بین دو زمینه ی بالینی و پژوهشی بود و نیز پیوندخوردن بنیان نظری مدل شناخت درمانی با برخی از نگرش های پردازش اطلاعات، ظرفیت های جدیدی در آن به وجود آورد. استفاده از سازه های نظری مهم و کارسازی مانند طرحواره، سوگیری، فرضیه آزمایی، تحریف، افکار خود– آیند و غیره، تبیین برخی از مکانیسم های شناختی در افسردگی و اضطراب را آسان تر ساخت.

مدل بک، مخصوصاً از این نظر حایز اهمیت است که پژوهش های گسترده ای را دامن زده و یافته های حاصل از این پژوهش ها نه تنها پالایش هایی در پاره ای از مفاهیم اصلی شناخت درمانی پدید آوردند، بلکه مکانیسم های احتمالی جدیدی را در فرایند درمان ارایه دادند که گاه با مکانیسم های پیشنهادی در شناخت درمانی، در مقام تعارض قرار می گرفتند. با این همه، این مدل هنوز یکی از کارآمدترین مدل ها درباره ی تغییر رفتار و برداشت فرد از رویدادهاست. مخصوصا اهمیتی که در آن به جنبه های رفتاری و عملی(به شکل تکلیف خانگی، یادداشت برداری و...) در ارزیابی و درمان داده می شود و سازمان بندی مناسبی که در طراحی و اجرای برنامه درمانی در آن وجود دارد، در گسترش و قابلیت کاربردی آن در افراد مختلف و متناسب با شرایط مختلف فرهنگی و اجتماعی، تاثیر داشته است(هاوتون،1382).

 

براساس مدل درمانی الیس (1973)، بسیاری از افراد در سیر تفکّر خود به دلیل عدم آشنایی با اصول تفکّر منطقی و صحیح ، ناخواسته دچار خطای شناختی می شوند. به نظر می رسد افسردگی، بی قراری، رقابت های ناصحیح، خشونت، پرخاشگری و بسیاری از رفتارهای غیر عادی ما بی ارتباط با خطاهای شناختی نیستند. الیس(1973) معتقد است که توسّل شخص به خطاهای شناختی به اضطراب و ناراحتی روانی منجر می شود. وقتی که فرد به چنین عقایدی توسل می جوید، در نگرش و برداشت های خویش شدیداً بر اجبار، الزام و وظیفه تأکید دارد و خود را بی نهایت به وقوع امر خاصی مقید و پای بند می کند(شفیع آبادی، 1375).

براساس مدل شناختی بك، وقتی فردی افسرده می شود، مجموعه ای از تحریف های شناختی، اثرعمومی خود را بر كاركرد روزانه ی او باقی می گذارد. این نوع تحریف ها خود را به صورت مثلث شناختی، یعنی نگرش منفی نسبت به خویشتن، نسبت به تجربه ی جاری و آینده، نشان می دهند. از زمان كارهای بك درباره ی افسردگی، شناخت درمانی در درمان بسیاری از مشكلات و بیماری های روانی به كار گرفته شد. در نهایت شناخت درمانی و رفتار درمانی با هم تلفیق شدند تا رفتار درمانی شناختی را پدید آوردند.

فرض بنیادی درمان شناختی- رفتاری این است که افکار و احساسات به هم وابسته اند و شیوه های تفکر بر رفتا اثر می گذارند. براساس فرض درمان شناختی- رفتاری، هرچند فرد نمی تواند احساساتش را در مورد رویدادها تغییر دهد اما می تواند افکارش را در باره ی آن ها آزموده و اطمینان حاصل کند که آیا دید متعادلی از رویدادها دارد یا خیر. اگر دید فرد نامتعادل باشد آنگاه واکنش های عاطفی او هم نامتعادل خواهد بود. برای مثال، بسیاری از مردم افکار وسواسی را درست شبیه به نوعی که یک فرد مبتلا به وسواس تجربه می کند، تجربه می کنند. اما به وسیله ی این افکار آزرده نمی شوند. دلیل این است که آنها چنین افکاری را با معنا یا به عنوان هشدار یا چیزی که مستلزم واکنش نشان دادن باشد، تفسیر نمی کنند.

 

هرچند منشأ روش درمان شناختی- رفتاری به روش شناخت درمانی بک(1976) بر می گردد که به طور عمده برای درمان افسردگی ابداع شده بود. اما درمان شناختی- رفتاری که ترکیبی از نظریه ها و فنون رفتار درمانی و شناخت درمانی است، تا حدی از سنت تجربی برآمده اند و تأکید آنها روی افزایش مهارت های شناختی و کاهش فعالیت های شناختی ناسازگارانه بوده و از تکالیف رفتاری هم برای تغییر رفتار استفاده به عمل می آورد(کرامر، 2009). از طرفی، در روش شناختی- رفتاری به شیوه ی گروهی، هم قرارگرفتن فرد در گروه باعث افزایش آگاهی بیمار در باره ی خود، در اثر تعامل با سایر اعضا و دریافت بازخورد از آنها می شود، و هم به ارتقای مهارت های بین فردی، اجتماعی و انطباق افراد با محیط كمك می كند(اسپیرا و رید ، 2000).

بنابراین، آنچه درمان شناختی- رفتاری را در تركیب با گروه درمانی موثر می سازد، نقطه قوت گروه درمانی در مقایسه با درمانهای انفرادی است كه عبارتند از: امكان پسخوراند فوری از بیماران همتا، امكان مشاهده پاسخ های روان شناختی، هیجانی و رفتار بیمار هم توسط خود و هم درمانگر نسبت به مردم كه انواعی از ترانسفرانس ها را بر می انگیزد (كاپلان، سادوك و بنیامین، ترجمه پور افكاری، 1382). بک و فرلین شناخت درمانی در افسردگی را به عنوان نیرودهی مجدد باورهای منطقی طلقی می کنند که هدف آن، انرژی دهی دوباره به سیستم واقعیت سنجی است. در این شیوه برای کاهش نشانه های افسردگی چهارمرحله اصلی وجود دارد:1- شناسایی افکار خود آیند منفی، طرحواره ها و فرایندهای غلط فکری؛ 2- دستیابی به درکی جامع از ساختار شناختی فرد؛ 3- به چالش طلبیدن و تغییر جنبه های ضروری ساختار شناختی؛ 4-ایجاد راهبردهایی برای تداوم شیوه های نوین تفکر(فری،1990).

 

 

فرایندهای درمان شناختی- رفتاری

در درمان شناختی- رفتاری، فرآیند درمان به گونه ای طراحی شده است که افکار یا شناخت های منفی مشخص گردیده، پیوندهای بین شناخت، عاطفه و رفتار تعیین شده، و شواهدی مخالف افکار خود آیند تحریف شده را بررسی نموده تا سرانجام تغییر واقع گرایانه را جایگزین شناخت های تحریف شده نمایند(بهرامی، 2005). مراحل اساسی فرایند درمان به شیوه ی شناختی- رفتاری عبارتند از:

1- آماده ساختن مراجعان برای درمان از طریق استدلال های شناختی. 2. راهنمایی مراجع به آگاهی نسبت به افکاری که همراه با ناراحتی هایش تجربه می کند. 3. به کار گیری فنون شناختی و رفتاری. 4. شناسایی و به چالش کشیدن شناخت ها به وسیله ی فرایند قرار گرفتن در موقعیت های دشواری که جنین افکاری را بر می انگیزند. 5. برسی باورها و پیش فرضها از طریق آزمایش آنها در واقعیت. 6. آماده ساختن مراجعان از طریق آموزش مهارت های صحیح برخورد، که مانع از بازگشت آن گردد. در این راستا، درمانگران شناختی- رفتاری از راهبردها و فنون شناختی مختلف مانند ربط دادن افکار به موقعیت ها و عواطف، جمع آوری شواهد و شناسایی تحریف های فکری، آزمایش ها، کشف باورها و پیش فرض های محوری و زیربنایی استفاده می کنند(بایلینگ، 2006، ترجمه ی خدایاری فرد و عابدینی، 1389، صص84-67)و

همچنین، درمانگران شناختی در کمک به مراجعان در آزمون اعتبار شناخت های خود، می توانند از دامنه وسیعی از راهبردهای درمانی استفاده کنند. آنان می توانند از فنون شناختی و رفتاری متعددی که بسیاری از آنها توسط درمانگران منطقی– عاطفی– رفتاری و رفتار درمانگران مانند فكر كردن، بحث كردن، مناظره، چالش طلبیدن، ترغیب، تغییر، توضیح، آموزش و تکالیف شناختی بهره مند شوند. برای نمونه، درمانجویان می آموزند كه چگونه ارزش ها و رفتارهای مربوط به خود و دیگران را بررسی و اصلاح كنند. درمانگران به درمانجویان نشان می دهند چگونه مسائل را بد جلوه می دهند و چگونه خود را كوچك و حقیر می سازند. همچنین، در نقش آموزش دهنده رهبران گروه درمانی بر مباحثه ی افكار غیرمنطقی متمركز می شوند و ایده های منطقی را جایگزین باورهای غیرمنطقی، مصیبت زا و فاجعه آمیز می سازند. آنها نشان می دهندكه چگونه این عقاید و باورها، ناراحتی های غیرضروری به وجود می آورند و مراجعان را تشویق می كنند كه این رفتارهای ناكارآمد را تغییر دهند. علاوه براین، اعضای گروه می آموزند كه چگونه باورهای غیرمنطقی می توانند با عبارات معقول كنار رانده شوند. از مراجعان انتظار می رود كه روش صحبت كردن خود را با نوشتن و تحلیل كیفیت زبان خود بررسی كنند.

 

در درمان شناختی- رفتاری گروهی از روش های عاطفی نیز استفاده می شود. برخی از تكنیك های عاطفی عبارت از پذیرش بی قید و شرط، تصور کردن، استفاده از شوخی و خنده، تمرین های مبارزه با شرم و غیره است. برای نمونه به مراجعان پذیرش بی قید و شرط داده می شود و بدون توجه به رفتار آنها در بیرون و داخل جلسه ی درمان، درمانگر به اعضا می آموزد كه چگونه به پذیرش خود بدون قید و شرط برسند. اعضای گروه معمولاً دچار این ترس هستند كه آنچه انجام داده اند و یا آنچه هستند فاش شده و به همین دلیل پس رانده شوند. رهبر گروه می تواند به اعضاء بیاموزد كه با وجودی رفتار آنها ممكن است نادرست و یا غیراخلاقی باشد، اما آنها هیچ وقت افراد بی خود و بی ارزشی نیستند. این پذیرش بی قید و شرط فضای گروهی ایجاد می كند كه به اعضا اجازه می دهد كه احساس كنند مورد پذیرش واقع شده اند حتی اگر باورها و افكار آنها به چالش طلبیده شده اند.

در جلسات گروه درمانی، همچنین به مراجعان نشان داده می شود چگونه بدترین چیزهایی كه می توانند فكر كنند را تصور كنند و سپس احساسات مثبت را جایگزین احساسات مخرب سازند. از مراجعان خواسته می شود كه خود را در موقعیت خاصی كه در آن احساسات آزاردهنده را تجربه كردند تصور كنند، سپس روی آنها كار می شود تا آنها را به احساسات سالم تغییر دهند و سپس رفتار خود در آن موقعیت را تغییر دهند. برای مثال درمانگر حتی مراجع دارای مقاومت را می تواند تحریك كند خود را در موقعیتی تصور كنند كه همواره دچار شكست می شوند و مورد نقد قرار می گیرند و این اتفاقات در او احساس بی كفایتی ایجاد می كند. سپس، این مراجعان تحریك می شوند كه احساسات خود را از بی ارزش به افسوس و ناامیدی تغییر دهند. اعضا ممكن است بدترین ترس های خود را تجسم كنند. در گروه، آنها این ترس ها را با اعضا در میان می گذارند و بینش عاطفی بیشتری پیدا می كنند كه چگونه این ترس ها بیشتر آنچه می گویند و انجام می دهند را تحت تأثیر قرار می دهند و می آموزند كه چگونه به طریق دیگری به این ترس ها پاسخ دهند.

از آنجا که گروه درمانی با رویكرد شناختی- رفتاری، رویكردی با تكیه بر بنیادهای یادگیری بر فرایندهای شناختی ناشی از كسب تجربه و نقش فرایندهای شناختی در رفتار است، به استناد تجربه های بالینی، رفتار افراد در گروه، مشابه رفتار آنها در زندگی معمولی است. افراد با همان انگاره های رفتاری كه در زندگی آنها تو لید اشكال كرده وارد گروه می شوند و دیری نمی پاید كه این رفتارها در محدوده گروه به معرض نمایش گذاشته می شود و طی آگاهی از رفتار، فرضیه ها، انگیزه ها، خیالات، اندیشه ها و تصورات مراجعان، امكان جایگزینی نگرش ها و به طور كلی عقاید ناكارامد خود را با باورهایی عینی و ملموس تر پدید می آورند(لطفی كاشانی، 1387).

 

بنابراین، درمانگران می توانند درمان شناختی- رفتاری را برای ارزیابی و درمان بسیاری از بیماریهای مزمن پزشكی به كار برند و عوامل متعددی وجود دارد كه درمان شناختی-رفتاری را به یك درمان مناسب برای مشكلات مربوط به بیماری های پزشكی طولانی مدت تبدیل می كند. نخست اینکه، مشکلات مزمن پزشکی یا گروهی از مشکلات روانی همراه هستند که تاثیر درمان شناختی – رفتاری برای این مشکلات ثابت شده ای در درمان آنها دارد. حتی زمانی که تداوم درمان و هزینه های مربوطه را در نظر بگیریم درمان شناختی– رفتاری ارزانتر از دارو درمانی می باشد. از نظر کارکرد مداخلات شناختی– رفتاری وابسته به بخش روان شناسی انجمن روان شناسی آمریکا، اغلب درمان های "دارای حمایت تجربی" مداخلات مبتنی بر دیدگاه روان شناختی – رفتاری هستند(وایت ، 2001، ترجمه فتاحی و مولودی، 1389).

ثانیاً رویکرد رفتاری– شناختی بویژه به علت نوع نگاه حاکم بر آن، روشی کارآمد است که برای مجموعه وسیعی از مشکلات کاربرد دارد. این رویکرد از یک طرف با ایجاد تغییرات رفتاری مطلوب(راچمن،2002) بر روی آن چه که افراد انجام می دهند متمرکز می شود و از طرف دیگر با تأکید بر فرایندهای روانی، افراد را هدایت می کند تا احساسات و باورهایی راکه موجب مشکلات رفتاری می شود؛ تغییر دهند (لطفی کاشانی، 1387). نتایج تحقیقات نیز نشان می دهند که با استفاده از فنون استاندارد شناخت- رفتار درمانگری مانند آموزش روانشناختی می توان آمیزش فکر- عمل را اصلاح کرد(زاکر و همکاران، 2002، به نقل از بایلینگ و همکاران، 2006).

یکی از مؤلفه های درمان شناختی- رفتاری گروهی، ایفای نقش است که به عنوان یكی از راه های كمك به درمانجویان برای كنار آمدن و تجربه احساس ترس آنها استفاده می شود. برای مثال اعضای گروه می توانند در دو نقش فرد افسرده و با اعتماد به نفس بازی كنند. به جای آنكه تنها درباره ی مشكلات و افكار و باورهای خود صحبت كنند، اگر به خود اجازه ایفای نقش بدهند از نظر عاطفی نیز درگیر خواهند شد. نه تنها ایفای نقش شامل ارزیابی و باسازی شناختی از احساسات و باورهای تجربه شده است و می تواند از نظر عاطفی اعضا را آزاد سازد، بلكه به آنها فرصت عمل به طریقی جدید را نیز می دهد.

از این جهت، ایفای نقش، در اصلاح روش تفكر، احساسات و رفتار اعضا مؤثر است. یکی دیگر از شیوه های مؤثر در گروه درمانگری شناختی- رفتاری، استفاده از شوخی و خنده بذله گویی است که دارای مزایای شناختی و عاطفی، برای احساس در حال تغییر دارد. دركنار تكنیك های گوناگونی كه توسط درمانگران استفاده می شود، بذله گویی و شوخی و خنده به عنوان معروفترین تكنیك در جلسات شناخته شده است. این تكنیك به اعضای گروه می آموزد نه به خود، بلكه به باورهای خود تخریب گر بخندند. این تكنیك به افراد نشان می دهد كه سرسختی آنها تا چه حد مسخره هستند. با وجودی كه شوخی و بذله گویی زودهنگام در گروه مشكل ایجاد می كند و زمانی كه اعتماد به وجود آمد، اعضا پذیرش بیشتری برای لذت از خندیدن به خود را دارند.

همچنین، استفاده از تمرین و تکالیف شناختی شامل خواندن کتاب، گوش دادن به نوارهای آموزشی و تحلیل مکتوب می باشد. درمانگران شناختی- رفتاری به وفور از تکالیف فعالیت مدار استفاده می کنند تا رفتار به شیوه منطقی را به مراجع بیاموزد. در این راستا، درمانگر به اعضا کمک می کند در ذهن خود در حین فرایند تصور کردن انجام دهند و سپس اعضا را تشویق می کند که آن را وارد زندگی روزمره خود کنند. حساسیت زدایی و تشویق مراجعان به تکرار کارهایی که از انجام آن می ترسند راه هایی برای غلبه بر ترس می باشد. در مجموع، از ویژگی های کلی درمان شناختی– رفتاری می توان به موارد زیر اشاره کرد:

 

- بیمار عضوی فعال است: بدین معنی که بیمار در کل درمان، نقشی فعال دارد و درمانگر به عنوان مشاور یا کارشناسی که سؤالاتی مطرح می کند و اطلاعات و راهنمایی ارایه می نماید، عمل می کند (فری، 1999، ترجمه صاحبی و همکاران، 1376).

- توجه به عوامل برانگیزانده و دوام دهنده: در این روش درمانی بیماران برای مشخص کردن آن چه قبل و پس از اختلال روی می دهد و ممکن است برانگیزنده یا دوام دهنده باشد، یادداشت روزانه تهیه می کنند. این نوع ارزیابی را گاهی رویکرد پیشامد ها وپیامدها می نامند(شارف، 2000). - درمان و تجربه: روش های درمانی در رویکرد شناختی- رفتاری معمولاً بصورت آزمایش ارایه می شوند. از این جهت، ارایه ی این روش ها حتی اگر بهبودی هم ایجاد نکنند، به آگاهی بیشتر بیمار در مورد اختلال خود می انجامد(فرزانه فر، 1387). - تکالیف خانگی: بیماران بین جلسات خود با درمانگر، رفتارهای تازه را تمرین کرده یا برای آزمایش توضیحات مطرح شده در جلسات آن را امتحان می کنند. - جلسات بسیار ساخت یافته: در هر جلسه، پیشرفت نسبت به جلسه ی قبل، از جمله تکالیف خانگی مرور می شود. عناوین تازه مطرح شده، تکالیف هفته ی بعد مطرح، نکات عمده ی جلسه خلاصه می گردد( گلدر و گراهام ، ترجمه پور افکاری،1382).

- کنترل پیشرفت: در روش درمانی شناختی- رفتاری؛ ارزیابی پیشرفت فقط متکی بر شرح کلامی بیمار نیست و اصولاً از طریق وارسی یادداشت روزانه بیمار و گاهی استفاده از مقیاس های اندازه گیری رسمی است(فرزانه فر، 1387).

علاوه بر مزایای درمان شناختی- رفتاری، استفاده از روش گروهی، محاسن فراوانی دارد که منجر به تسهیل و تسریع فرآیند این نوع درمان می شود. از جمله اینکه بسیاری از بیماران مبتلا به افسردگی به نوعی احساس منحصر بودن در زمینه مشکلات و افکار خود دارند. این احساس منحصر به فرد بودن باعث تشدید انزوای اجتماعی این بیماران می گردد و انزوای اجتماعی احساس منحصر بودن را در آنها تقویت می کند(مختاری، 2006). همچنین، درمان گروهی به سهولت این امکان را فراهم می سازد که تعدادی از این بیماران در یک مکان جمع شده، با یکدیگر رابطه برقرار کنند و راجع به مشکلات مشابه خود به گفتگو بنشینند. مزایای دیگر گروه درمانی عبارتند از:

- تکالیف فعالیت محور که یکی از مؤلفه های ضروری درمان است، در گروه درمانی اثربخشی بیشتری نسبت به درمان فردی دارد. - گروه، محیطی اثربخش برای فرایندهای فعال و مستقیم ارائه می دهد. از قبیل ایفای نقش، آموزش قاطعیت ورزی، اجرای رفتار خاص، الگوبرداری و فعالیت های مخاطره آمیز. - گروه مانند آزمایشگاهی است که در آن رفتارها به عمل تبدیل می شوند. - در گروه درمانی، از اعضا خواسته می شود فرم تکالیف خود را پر کنند که نیاز به بررسی موقعت بر اساس مدل و فهم افکار و رفتار غیرمنطقی دارد. با شنیدن گزارش سایر اعضا و نحوه کنار آمدن آنان با موقعیت، اعضا با مشکلات خود بهتر کنار می آیند. - زمانی که عبارات اعضا بیانگر نحوه ی تفکر غلط آنهاست، رهبر و سایر اعضا خطا را گوشزد کرده و باعث اصلاح تفکر نادرست می گردند. - با دیدن سایر اعضا فرد نحوه ی رفتار کارآمد را مشاهده کرده و می بیند که افراد خودشان گام به گام به بهبود خود کمک کرده و پی می برند که درمان موثر نیاز به تمرین و شرکت در جلسات دارد. - در گروه درمانی، افشای مشکلاتی که برای فرد شرم آور است، خود درمان کننده است. خود افشایی به اعضا می آموزد که مخاطره کردن بهایی دارد: افشاگری ترسناک نیست حتی اگر با انتقاد دیگران همراه باشد.

 

خرید و دانلود فوری این فایل

قیمت : 39000 تومان





فروش ویژه پنج فایل دلخواه

آیا فایل های بیشتری نیاز دارید؟ ... آیا تخفیف می خواهید؟ ...

با پرداخت حق اشتراک به مبلغ 64000 تومان فایل های دلخواه خود را از این سایت دانلود کنید.

با پرداخت 64000 تومان حق اشتراک: تعداد 5 فایل دلخواه خود را از بین همه فایل های سایت انتخاب و دانلود کنید:

 

فایل های سایت عبارتند از:

 فایل مبانی نظری روانشناسی و مدیریت و... با لیست منابع

فایل مقالات پیشینه تحقیق با لیست منابع

فایل word مقالات بیان مسئله با لیست منابع

فایل word پروپوزال های باکیفیت و عالی با لیست منابع (عنوان همه پروپوزال ها)

و فایل های پاورپوینت و ...

فایل های تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها

 برای خرید حق اشتراک کلیک کنید...


نکته مهم: با خرید حق اشتراک تا یکسال فرصت دارید با ارسال شماره تراکنش به ایمیل زیر ده فایل را دریافت کنید.

اگر مشکلی در دریافت فایل داشتید ایمیل بزنید:

iranprojhe@gmail.com

یا در ایتا پیام بدین. ارسال مستقیم پیام در ایتا

کد فایل را حتما بفرستید

یا